یکشنبه ۱۶ اردیبهشت ۰۳

شهدا زنده اند

شهدا زنده اند

پاسدار شهید داود میرزایی در هشتم مهرماه سال 1369 هجری شمسی در روستای علی عرب از توابع شهرستان چادگان، استان اصفهان دیده به جهان گشودند.
 
دوره دبستان و راهنمایی رو در روستای علی عرب با نمرات خیلی خوب گذارند.
 
گذراندن دوره ی دبیرستان در رشته ی فنی را در شهر داران شروع کرد و با نمرات عالی فارغ التحصیل شد. سپس در دانشگاه شهریار استان تهران در رشته ی مهندسی کشاورزی پذیرفته شد و بعد از گذراندن دوره ی کاردانی، برای دوره ی کارشناسی عازم دانشگاه محقق اردبیلی شهرستان مغان شد.
 
در دوران دانشگاه هم در فعالیت های فرهنگی، و هم در فعالیت های اقتصادی شرکت داشت، او پایگاه بسیج را در دانشگاه مغان احیا کرد و در آنجا معنای تازه ای به کار فرهنگی بخشید.
 
او پس از گذراندن تحصیلات آکادمیک، در سال 1394 برای ازدواج اقدام کرد وحاصل این ازدواج یک پسر به نام محمدطاها متولد 1396 بود.
 
علاقه ی بسیار زیادی به فرزند خود داشت و همیشه با او با احترام و تکریم رفتار میکرد. او عقیده داشت که تربیت و نحوه ی برخورد با فرزند، ارتباط حداکثری در سرنوشت کودک و عاقبت بخیری او دارد.
 
او بلافاصله بعد از ازدواج با درجه ی ستوان دومی به استخدام سپاه در آمد و این استخدام را از الطاف خداوند به واسطه ی ازدواجش بر میشمرد.
 
او بعد از دانشگاه فرماندهی بسیج روستای علی عرب را بر عهده گرفت، فعالیت های زیادی در آن مدت انجام داد. در پنج سالی که در حال خدمت به سپاه بود در سمت های فرماندهی حوزه ی بسیج عشایر اورگان بخش چنارود چادگان و در اواخر قبل از شهادتش معاونت مهندسی ناحیه را بر عهده داشت.
 
در معاونت مهندسی مشغول خدمت بود که برای گذراندن دوره ی یک ماهه برای دفاع از مرزها به استان سیستان و بلوچستان عازم شد، و در راه بازگشت در تاریخ 24 بهمن 1397 به دست منافقین کوردل در انفجار اتوبوس حامل پاسداران استان اصفهان به همراه 26 پاسدار دیگر به مقام عظیم شهادت نائل آمد.
 
 
 
لازم به ذکر است روستای علی عرب تا قبل از این پاسدار شهید، شهیدی نداشته و این شهید والا مقام اولین در روستای علی عرب بود. او تلاش خیلی زیادی برای گرفتن سهمیه ی شهید گمنام برای روستا انجام داد و قسمت این بود که خودش اولین شهیدی باشد که در روستای علی عرب به خاک سپرده میشود.
 
مراسم تدفین این شهید بزرگترین مراسمی بود که تا آن روز روستای علی عرب به خود دیده بود، و مراسم تشییع و تدفین او با نهایت عظمت برگزار شد.
 
 
 
او هیچ گاه در دوران تحصیل و خدمت در سپاه روستای خود را فراموش نکرد و به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم همیشه به فکر حل مشکلات روستا و اهالی روستا بود.
 
دغدغه های اجتماعی و اقتصادی برای همه نزدیکانش داشت و سعی در پیشرفت و راهنمایی همه میکرد.
 
 
 
در سمت معاونت مهندسی که وظیفه اش در ارتباط با ساخت ساز ها و برنامه های جهادی بود، همیشه کارها را با کمترین هزینه و بیشترین سرعت انجام میداد. همه ی هم و غم او انجام وظیفه ی محوله بود و بسیار مسئولیت پذیر بود. به نقل از همکارانش او در ناحیه هر کاری که بر زمین میماند بدون در نظر گرفتن درجه ی سختی، آن را بر میداشت و انجام میداد. همیشه فعال بود و این روحیه ی انقلابی را همیشه با خود داشت.
 
 با همه روابط خوبی داشته و همیشه خنده رو بود. اخلاق و معرفت او زبانزد همه بود و همیشه سعی میکرد کسی را با حرف هایش نرنجاند و اگر هم اینچنین میشد تمام سعیش را میکرد تا به طرق مختلف این ناراحتی را برطرف کند.
 
تعصبات بیجای حزبی و قومی هیچگاه از دغدغه های او نبود و هیچگاه به این موارد دامن نمیزد، در هر پستی که مشغول به فعالیت بود.
 
همیشه در بحث ها از مسئولینی که خوی اشرافی داشتند، اعلام انزجار میکرد و عامل مشکلات کشور را وجود مسئولینی با این خصوصیات برمیشمرد. آینده ی کشور را در اتکا به جوانان و تقویت قوه ی زهد و تقوای جوانان میدید.
 
صدای بسیار دلنشین و زیبایی داشت و در شبهای قدر و مراسم های مختلف خواندن دعاها و زیارت عاشورا را برعهده گرفته و در برنامه های تلاوت نور، تلاوت را انجام میداد. گوش دادن به صوت و لحن او بسیار لذت بخش بود.
 
همیشه آرزوی شهادت داشت و در آخر زیارت عاشورا دعا میکرد که خداوند به ما شهادت عطا کند، هرچند در صحبت ها میگفت: "ماکجا و شهادت کجا"
 
 اما الان میبینیم که او به مقام عظیم شهادت رسیده و این ما هستیم که در این دنیای فانی درگیر امور دنیوی هستیم.
 
 
ان شا الله که بتوانیم راه این شهید را ادامه بدهیم و مدیون خون این شهید بزرگوار و بقیه ی شهدا نباشیم.
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.